پروانه های شعر من
با خاطرت پر می زنند
شاید که دریابی مرا
با خاطری دور از سخن
بر پیله های ذهن من
بنگر که فردایی دگر
آید برون از پیله ها
شاید به انحائی دگر
حالا که مطلب خواندنیست
دریاب این شعر مرا
فردا نشاید اینچنین
بیرون تراود ذهن من
بر بستر رنگین دل
فرشی به پهنایی درآر
وانگه نشین بر روی آن
بر روی رؤیاهای من
در لحظه دریاب این سخن
محبوب خوب قلب من
تا پر کشد با یاد تو
پروانه با پرواز من . . .
-------------------------------------
به زشتی من نه اقرارم
که زشتی نیست در کارم
********
مرا زیبای زیبا آفریدند
مرا همرنگ گل ها آفریدند
مرا از باغ دل ها زین میانه
ز عشقی بی محابا آفریدند
مرا اقبال و طالع هست با من
چه زیبا طالعم را آفریدند
مرا شمس و قمر هر دم به غبطه
که من را اینچنین ها آفریدند
به سان نرگسی زیبا و خوش بو
در این دنیای بی بو آفریدند
مرا اندر میان باغ هستی
چو یک گل ، خوش بر و رو آفریدند
مرا در این میانه نیست کاری
به خرزهره که بد بو آفریدند
مرا هم سان یک کبک خرامان
چه پرمعنا ، چه نیکو آفریدند
مرا با قامتی رعنا در این ملک
به سروی در بلندا آفریدند
مرا با صد کرشمه ، طره و ناز
به تحسین مرحباها آفریدند
مرا بر یک سریر و جام بر دست
و مست و باده بر دست آفریدند
مرا با جامه ای از جنس سندس
هم استبرق به اندام آفریدند
مرا با توتیا با چشم شهلا
و هم مژگان زیبا آفریدند
مرا با زلف ابریشم گنانه
به روی شانه تا پا آفریدند
مرا با ابروانی وصل بر هم
به سان طاق کسری آفریدند
مرا با غنچه ای بر روی سیما
به رنگ رز عشاق آفریدند
مرا با خال زیبا همدم لب
مرا همچون فریبا آفریدند
مرا با اینهمه الفاظ نیکو
چه نیکو این زبان را آفریدند
الهی ! شکر نعمت گویم اینک
که نعمت را چه برجا آفریدند
********
ولی شاید نثارم نیست اینها
صفاتی که بیان کردم در اینجا
ندا آمد ، که زادیمت همین گون
ندانستی تو قدر نعمتت را
ستاندی یک به یک با صد بهانه
نگفتی کردگارم غمگنانه
********
ز ذات اقدس آمد این ندا ، هی
********
مرا هر که بزادم اینچنین بود
ولی در عاقبت ، سیما ، نه این بود
به اعمالی که کردند زین میانه
زدودند آنچه را چون انگبین بود
همینک گویمت در انتها من
که نیکو سیرتانند جاودانه . . .
-----------------------------------------
بر بالش سکوت
سر خواهم نهاد
و در قعر اندیشه
غوطه زنان
امال خود را
به بحر خواهم سپرد
بلکه سمفونی تلاطم
بدرقه سازد
واژگان در بند را
و در طلوعی دیگر
به نظاره خواهم نشست
افولی قبل از طلوع خویشتن را . . .
-----------------------------------------------
در جاده های پر فراز و نشیب عمر
با سرعت غیر مجاز راندم
به دست اندازها که رسیدم
فراموش کردم دنده را عوض کنم
هم اتومبیل از بین رفت هم . . .
----------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر پروانه زینلی- اشعارپروانه زینلی-شعر-پروانه زینلی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0